[B21] دانشگاه جندی شاپور در ایران باستان (بدیع‎الله دبیری‎نژاد)

آدرس این مقاله  در فراز  :        Afraz.blogsky.com/0000/00/00/post-21

منبع  :  www.fareiran.com/?content=DetailsArticle&id=52

توضیح : 6 قطعه

 

(B21-1)

«جندی شاپور» شهر دانش و دانشمندان جهان باستان بود. در عصری که «تقدیر» بر «تدبیر» حکومت میکرد و قانون شمشیر معتبرترین قانون جهان بود، در این شهر ساسانی، بزرگترین مدرسه طب و یکی از معظمترین بیمارستانهای دنیای کهن فعالیت داشت و برگزیدهترین پزشکان و علما و حکمای روزگار، از ملیتهای مختلف به تحقیق و تدریس و مکاشفه و درمان اشتغال داشتند. در این مرکز درخشان علمی، طب یونانی با طب هندی پیوند یافت و ترکیب آن با دانش پزشکی پارسی آمیخت و از این میان، قوانین و شیوههایی سربرداشت که در ازمنه قدیم بیسابقه و تحولانگیز بود.

اما «جندی شاپور» تنها کانون معتبر طب نبود. فلسفه و حکمت و نجوم و ریاضیات و دیگر علوم رایج زمان در این شهر، زمین حاصلخیزی برای رویش و کمال یافت و قرنها درین زمین بارور و ثمرخیز، درخت دانش بار داد و بشریت از این درخت میوه چید.

نام « جندی شاپور» معرب «گندی شاهپور» است که جغرافیدانان اسلامی آن را به وفور نعمت و خصب نخل و زرع و داشتن رودهای بسیار ستودهاند. اما در عصر ساسانی «جندی شاپور» را «وهاند یوشا یوهر» میگفتند که به معنی «به ازانطاکیه» و یا به عبارت دیگر «شاپور. بهتر ازانطاکیه» است و در مجمل التواریخ و القصص در این باره آمده است که: «از جمله بناهای شاپور یکی (از اندیوشاپور) یا جندی شاپور است در خوزستان. اندیو به زبان پهلوی ساسانی نام انطاکیه میباشد، بنابراین (به ازاندیو) به معنی بهتر از نام این شهر در کتاب یاد شده به کرات «گندی شاپور» ذکر شده است و این نوع تسمیه در دوره ساسانی کاملا معمول بوده و از جمله شهرهایی که به این نحو نامگذاری شده، شهر «درگان» یا «درغان»در نزدیکی بهبهان کنونی است که اسم بسیار قدیمی آن (به ازآمد کواذ) یعنی (« کواذ» یا « قباد» بهتر از « آمد») بوده است. این شهر را قباد، پسر فیروز و پدر خسروانوشیروان بنا کرده است و نیز شهر (بهازاندیو خسرو) را باید یاد کرد که خسروانوشیروان آن را به تقلید از بنای شهر انطاکیه ساخت و برای نخستین بار اسیران انطاکیه را در آن جای داد.

(B21-2)

محل «گندی شاپور» در خوزستان واقع در شرق شوش و جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر جای دهکده شاهآباد کنونی بوده است. بانی آن بر حسب روایت شاهنامه اردشیر بابکان است که آن را برای فرزندش شاپور بنا نهاد، ولی بنا به روایتی دیگر شاپور اول شخصا به کار بنای این شهر همت گماشت و از همان زمان گندی شاپور مرکزیت علمی و تحقیقی یافت و به نقل بعضی از مورخان، شاپور فرمان داد مقدار زیادی از کتب مختلف یوانی در رشتههای گوناگون به پهلوی ترجمه شود تا به غنای کتابخانه و گنجینه فرهنگی گندی شاپور بیافزاید.

 

پیدایش جندی شاپور
راجع به گندی شاپور و چگونگی تاسیس مدرسه طب و بیمارستان مشهور آن که به ویژه بخش جراحی آن از آوازه کم
نظیری برخوردار بود، توصیف داستان گونهای در اخبارالحکما است. در کتاب «قفطی» نوشته شده است: «اهل جندی شاپور از پزشکانند و در میان آنان در این فن مردمان حاذقی وجود دارد. این فن از عهد ساسانیان در این شهر در حد کمال خود متداول بوده و به همین سبب است که آنان به دین مرتبه از علم رسیدهاند. سبب بنای این شهر آن است که، شاپور پسر اردشیر بابکان پس از غلبه بر سوریه و فتح انطاکیه گویا به دختر امپراتور « روم» یعنی قیصر علاقهمند شد و از او خواست که دخترش را به عقد وی درآورد.

قیصر خواستهی شاپور را صمیمانه پذیرفت و دختر خود را نزد او فرستاد. میگویند شاپور برای دختر قیصر شهری بر هیات قسطنطنیه ساخت که همان شهر «جندی شاپور» است. و در تکمیل این نظر میافزاید: «که این شهر اصلا قریهای بود متعلق به مردی معروف به نام «جندا» و شاپور چون این موضع را برای بنای شهر اختیار کرد، فرمان داد که مالی عظیم به صاحب آن بپردازند، لیکن «جندا» به این کار رضا نداد و تصمیم گرفت به شخصه آن شهر را بنا نماید، شاپور تصمیم « جندا » را تایید کرد، مشروط بر آن که با او در بنای این شهر و این مرکز بزرگ علمی شرکت داشته باشد. و روی این اصل معتقدند که این شهر را «جندا» و « شاپور» بنا کردهاند و نام «جندی شاپور» از این رهگذر است. هنگامی که عروس دربار ساسانی به شهر نوبنیاد وارد شد، گروهی از افراد صنفهای مختلف از جمله پزشکان حاذق به آنجا رفتند و آن گاه تعلیم و پرورش نوآموزان شهر را تقبل کردند و به تدریج کارشان بدین منوال رونق گرفت و شماره آنان رو به فزونی گذاشت».

(B21-3)

از مطالبی که در کتاب «الفهرست» ابن ندیم 150 سال بعد از عصر طلایی نوشته شده و در جای خود کتابی متقن و محکم است و «القفطی» نیز به اهمیت آن پی برده، چنین برمیآید که رومیان در بنای این شهر تاریخی و باستانی بینقش نبودهاند. در عهد شاپور ذوالاکتاف یا شاپور دوم «گندی شاپور» ظاهرا دچار حمله و غارت مهاجمان شد که وقفهای کوتاه در رونق روزافزون آن پدید آورد، ولی بار دیگر به همت شاپور دوم مرمت و آباد شد و گزینش این شهر به عنوان پایتخت ساسانی اعتلا و رونق درخشانی به آن بخشید.

کتاب القصص و مجمل التواریخ در این باره تصریح کرده است که در مدت سی سال کار ذوالاکتاف چیزی جز تعمیر و مرمت این شهر نبود. و یکی از مورخان که گویا، «حمزه اصفهانی» است مینویسد: «دیوار جندی شاپور نیمی از گل و نیمی از خشت پخته بنا شده بود. هر بار که این بنای باستانی مورد هجوم و حملات رومیان قرار میگرفت و ویران میگشت، شاپور دوم دستور میداد که دوباره تجدید بنا شود».

 گنجینهی فرهنگی ملل

« تئودوزیوس » طبیب نصرانی که پزشکی نامدار بود برای معالجه شاهنشاه به دربار ساسانی فراخوانده شد و در گندی شاپور مستقر گشت و به زودی طبابت وی شهره آفاق شد.

او به تعلیم و تربیت شاگردان این مرکز علمی همت گماشت و کتابهایی در طب فراهم آورد که میتوان از جمله آنها کتاب « کفاش تئودوزیوس» را نام برد که بعدها از پهلوی به عربی ترجمه گردید. این طبیب عیسوی به قدری مورد احترام و اکرام شاپور بود که دستور داد به منظور انجام فرایض دینی او و دستیارانش کلیسایی در شهر بسازند و حتی به درخواست این طبیب بود که بسیاری از اسرای رومی را به اجبار در این شهر علمی جای داد، ولی گروهی نیز به میل و خواسته خود از جندی شاپور رفتند.

(B21-4)

تجمع علما دانشمندان ایرانی و غیرایرانی در جندی شاپور این امکان را به وجود آورد تا آثار گرانقدری از گنجینه فرهنگی ملل گونهگون به زبان پارسی برگردد. ترجمه این آثار کمتر در فلسفه و ریاضیات و بیشتر در طب بود. و این بیشتر به خاطر ضرورت و نیازی بود که مراکز پژوهشی بزگری چون بیمارستان و مدرسه طب « جندی شاپور» میطلبیدند. در مدرسه طب از تجارب ملل مختلف از جمله هندوان، یونانیان، اسکندراییان و علمای سریانی زبان بهره بسیار گرفته میشد و از این روست که « القفطی» طب ایران را در عصر طلایی جندی شاپور کاملترین طب میشناسد و مینویسد که: طب ایران بهتر و بیشتر از طب دیگر ممالک پیشرفت و ترقی حاصل کرده است. مورخ مزبور میافزاید: « اطبای جندی شاپور دستورها و قوانینی برای این شغل مقدس (طبابت) وضع کردند و کتابهای سودمندی در این زمینه نوشتند».

 اوج اعتلا

«جندی شاپور» در عهد خسرو انوشیروان اعتبار و شهرت اوجگیری یافت. شوق و علاقه نوشیروان در جلب و حمایت دانشمندان و گسترش نفوذ علمی و توسعه مراکز تحقیقی و طبی جندی شاپور، انگیزه اساسی این اوج و اعتلا بود.

به تشویق شهریار بزرگ ساسانی جلسات بحث و مناظره و مشاوره با شرکت محققین و دانشمندان و حکمای نامی در جندی شاپور برگزار میشد. در این جلسات پرسشها و پاسخهای جالب و نغزی رد و بدل میشد که باری از غنیترین دانشهای عصر را همراه داشت. « خسرو» خود اغلب در این گونه جلسات عالمانه که گاه مفتاح مسایل علمی و معرفتی در سطوحی والا بود شرکت میجست و شاید تاثیر همن گفتوشنودها و پژوهش و کاوشهای عمیق بود که علاقه وافری در شهریار ساسانی نسبت به آموزش فلسفه و حکمت پدید آورد. استادان خسرو انوشیروان در زمینه حکمت یونان کهن بزرگان شهیری چون « پولوس پرسا» و « اورانیوس» یوانی بودند. چهرههای سرشناس دیگری چون «الونطایی» و « درستاباز» به منزله پشتوانه اعتبار جندی شاپور بودند که شخص اخیر در ضمن ریاست بهداری بزرگ شهر را به عهده داشت.

(B21-5)

آوازه جندی شاپور به عنوان یک کانون علمی بزرگ در کنار شهرت دانش دوستی نوشیروان باعث آمد تا هفت تن از معاریف و دانشمندان رومی به صورت پناهنده به ایران روی آوردند و خسرو با آغوش گشاده آنان را پذیرفت. این عالمان پناهنده را تقدیر شگرفی بود.

«ژوستینین» یا «ژوستی نیانوس» به سال 529 میلادی فرمان داد که دبستانهای فلسفی آتینه یا آتن، اسکندریه ورها بسته شود. هفت دانشمند مزبور به علت محدودیت حقوق علمی و فلسفی و مذهبی ناگزیر شدند که از قلمرو امپراطوری ژوستینین خارج شوند.

بدیهی است که شهریار ساسانی با خلوص و رضایت بسیار پذیره آنان بود. نام حکمای مزبور در تواریخ چنین آمده است: دمسقیوس- سنبلیقوس- پولامیوس- پرسگیانوس- هومیاس- دیوجانوس. آنان چند گاهی در ایران اقامت گزیدند و از گرمترین پذیراییها برخوردار شدند و خسرو انوشیروان به هنگام عقد صلح با « ژوستی نیانوس» آنان را به وطنشان بازگرداند. انوشیروان با این هفت تن به ویژه با پرسگیانوس مباحثاتی داشت و پرسشها و مسایلی را با او در میان میگذاشت. پرسگیانوس کتابی در پاسخ این پرسشها و بررسی مسایل طرح شده ترتیب داد که ترجمهی ناقص از آن به لاتین در دست است. این کتاب موضوعاتی را در زمینه حکمت طبیعی، نجوم و تاریخ دربر میگیرد. در عصر ساسانی علوم گوناگون که رواج و توسعه فراوان داشت، به کوشش دانشمندان زبان پهلوی ابعاد و ظرفیتی گستردهتر یافت و در برابر اصلاحات حکمت و فلسفه یونانی معادلهای مناسبی پیدا کرد.

کتاب «گمانیک ویچارد» با مجموعه ثروتمندی از اصطلاحات علمی، بهترین گواه تحولی است که زبان پهلوی ساسانی یافته بود. این کتاب اینک موجود است و برای تحقیق یک سند ارزنده تاریخی است.

در میان شاهنشاهان ساسانی خسرو انوشیروان بیش از همه به ادبیات و فلسفه و علوم توجه داشت. او دانشگاه جندی شاپور را توسعه بخشید و علوم و معارف زمان را در گستره امپراتوری وسیع ساسانی، هرچه بیشتر امکان نفوذ و بالندگی داد. او برزویه طبیب و حکیم را به هندوستان اعزام داشت. هند آن روز، تمدن شگفتیآور و بزرگی بود که از فرهنگی متنوع، ریشهدار بر میگرفت.

(B21-6)

برزویه حکیم فرزند «دادویه» در راس هیاتی از دانشمندان ایرانی به هندوستان رفت. او کتب مختلفی در طب و اخلاق و از جمله کلیله و دمنه یا دمنک و کرتک «پنج تنترا» را با خود به ایران آورد. مولف این کتاب به گفته بسیاری از محققین شخصی به نام « ویشنورشارمان». این اثر مربوط به دوره گوپتاس، یعنی دورهای است که در آن سنن برهمنی نیروی تازهای گرفته بود و زبان سانسکریت زبان درباریان و نجیبزادگان به شمار میرفت. پس از بازگشت برزویه حکیم به ایران، دانشمندان به تشویق خسروانوشیروان به ترجمه کتابهای مزبور به زبان پهلوی همت گماشتند و آنها را برای استفاده و تمتع معنوی شیفتگان این آثار علمی و ادبی و طبی منتشر ساختند. در این عصر کتب مختلفی از یونانی به پهلوی ساسانی توسط مسیحیان سریانی نیز انتشار یافت. منجمله مختصری از منطق ارسطو را شخصی به نام « پولوس پرسا» به پهلوی برگرداند.

شهرت پادشاهان ساسانی به حمایت اصحاب فضل باعث شد که در قرن پنجم میلادی عدهای از دانشمندان مسیحی نسطوری که شورای مذهبی افیسوس (واقع در ساحل آسیاسی صغیر) آنها را به واسطه وفق دادن دین مسیح با فلسفه یونان محکوم کرده و از قسطنطنیه رانده بود، به ایران پناه آوردند. بدین مردان دانش اجازه داده شد که در « نصیبین» مدرسه دایر کنند یا در گندی شاپور به تدریس بپردازند.

دانشگاه گندی شاپور چند قرن دوام داشت و چندین سال بعد از اسلام نیز از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی جهان و تا اواخر قرن سوم هجری همچنان درخشندگی و تابندگیاش مصون بود. در اواخر قرن سوم هجری، هارونالرشید با کمک یکی از اطبای حاذق و داروساز ماهر، بیمارستانی در بغداد بنا نهاد و به تدریج ارزش دانشگاه گندی شاپور رو به کاهش گذاشت و به ویژه با انتقال بسیاری از دانشمندان و بزرگان و اطبای این دانشگاه به دانشگاه جدیدالتاسیس بغداد، نزولی در قدرت معنوی و درخشندگی این مرکز علمی و مهد تمدن باستانی ایران پدیدار گشت. تا جایی که اساس این دانشگاه با تاسیس دارالحکمهای در بغداد به دستور مامون فرزند هارون به هم خورد و در اواخر قرن سوم هجری به کلی این مرکز علمی و طبی و فلسفی فراموش گردید.