[B2] سقوط شاهنشاهی ساسانیان (مژگان ایلانلو )

 آدرس این مقاله  در فراز  :        Afraz.blogsky.com/0000/00/00/post-2

منبع  :  در روزنامه شرق مورخ  چهارم خرداد 83 

توضیح : 5 قطعه

نویسنده به مناسبت  بیست ونهم ربیع الاول ، سالروز سقوط ساسانیان  ،  ضمن بیان تاریخی به تحلیل علل سقوط این حکومت 429 ساله از دیدگاه خود پرداخته است. وی به نقش دخالت روحانیون  زرتشتی در تشدید جنگهای عقیدتی یا روم مسیحی و  تضعیف تدریجی حکومت اشاره می کند که در خور تامل است. وی علل سقوط را نه به دلیل تبلیغات دینی مهاجمان بلکه به علت ضعف ساختاری حکومت می داند . 

 

 (B2-1)

ساسانیان ۴۲۹ سال و ۳ ماه و ۱۸ روز در ایران حکومت کردند و در دوران حکومت آنان ۲۸ شاه بر تخت پادشاهى نشست. اردشیر پاپکان مؤسس سلسله ساسانیان فردى با هوش و شجاع و از اعقاب متولیان معابد زرتشتى بود. وى توانست با شکست دادن پادشاهان اشکانى، به نفوذ و تسلط پانصد ساله فرهنگ و تمدن یونانى که اسکندر و اعقابش آن را بر ایران تحمیل کرده بودند، پایان دهد و با تکیه بر باورهاى دینى ایرانیان حکومتى را پایه گذارى نماید که به عنوان نخستین دولت مزدا پرست در تاریخ شناخته شود. اگر چه پیش از آن در زمان هخامنشیان نیز شاهانى همچون کورش و داریوش بر باورها و اعتقادات زرتشتى اقرار مى کردند، اما دین زرتشتى در زمان اردشیر پاپکان رسماً به قصرهاى پادشاهى وارد شد و هم دوش حکومتگران شد.

اردشیر
پاپکان که هوشمندانه دریافته بود احیاى هویت و فرهنگ ایرانى نیاز به ترسیم یک آئین مورد پذیرش دارد، تمام تلاش خود را به کار برد تا بتواند دین بهى را احیا کند و آتشکده ها را رونق بخشد، او مى دانست که به پشتیبانى این آئین مى تواند وحدت دوباره اى در میان ایرانیانى که سال ها تحت نفوذ و هجوم افکار یونانى قرار گرفته بودند، ایجاد کند. به همین مناسبت منابع زرتشتى از اردشیر پاپکان با ستایش هاى فراوانى نام برده اند و او را فردى مى دانند که اوستا را به کمک موبدانى همچون تنسر و آذر بادمهر اسپندان جمع آورى کرد. از نام او نیز مى توان به خوبى پى به آمیختگى دین و دولت در ایران باستان برد، چرا که اردشیر متشکل از دو جزء ارته (ارد، اشه) به معانى مقدس، متدین و خشتره به معناى شهریارى است، که مجموع آن را مى توان به حکومت مقدس و یا شهریار مقدس تعبیر کرد.منابع زرتشتى تا آن جا درباره اردشیر پاپکان تمجید و تعریف کرده اند که حتى به قول پروفسور کرتین سن تاریخ ظهور زرتشت را اندکى تغییر دادند تا مسئله پیش بینى ظهور منجى با تاجگذارى اردشیر پاپکان همخوانى پیدا کند.
(B2-2)
وى در سال ۲۲۴م وارد تیسفون شد و آن چنان که نقوش برجسته مى گویند در مراسم خود با یک دست شمشیر و با دست دیگر آتش آتشکده را بر هم مى زد که نشان از در اختیار داشتن دو قدرت شاهى و روحانى در شخص وى بوده است. او به نام خود سکه هایى را ضرب کرد که برروى آن نوشته شده بود: «نخست مزداپرست، خدایگان اردشیر، شاه ایران» که بعدها به شاهنشاه ایران تغییر پیدا کرد.اردشیر با آن که تلاش بسیارى براى احیا کردن دین زرتشتى کرد، اما هوشمندانه راه قدرت را بر موبدان بست و اجازه نداد که آنها صاحب قدرت و نفوذ غیرقابل کنترل در دربار او شوند. موبدان زرتشتى در زمان جانشینان وى توانستند که قدرت و تسلط بسیارى بر شاهان پیدا کنند اما درزمان حیات اردشیر هرگز نتوانستند به اختیاراتى بیش از آن چه شاه براى آنها تعیین مى کرد دست یابند. از سخنان اردشیر پاپکان است که گفته: دین و شاهى برادر یکدیگرند و یکى از دیگرى بى نیاز نیست، دین شالوده پادشاهى است و پادشاهى نگهبان دین است. هر چه را پایه نباشد از میان برود و هر چه نگهبان نداشته، تباهى شود.
پس از درگذشت اردشیر پاپکان پسرش شاهپور اول برتخت نشست و از آن جا که از قدرت یافتن موبدان هراس داشت در مراسم تاجگذارى خود اجازه داد تا مانى، نخستین خطبه خویش را بخواند و آئین خود را ترویج دهد. مانى طبیبى حاذق بود و توانسته بود تا با تلفیق تعالیم، زرتشتى و مسیحى، آئینى جدید ارائه دهد. آئینى که در میان شاهزادگان ساسانى طرفداران قدرتمندى پیدا کرده بود. شاهپور اول سیاست تسامح و مداراى دینى را که علاوه بر ممانعت از گسترش نفوذ موبدان، نشانه اى از اقتدار و ثبات حکومت بود در دستور کار خود قرارداد و فرمان داد تا «مانویان و یهودیان و مسیحیان و هر کسى را با هر دینى که مى ورزد آسوده گذارند و بگذارند تا آنها با باورهاى خود در آرامش به سر برند.»کرتیر، روحانى مقتدر و با نفوذ زرتشتى اگر چه در دوران شاهپور اول در دربار حضور داشت اما هرگز نتوانست که حیطه اختیارات خود را گسترش دهد.اما او و دیگر موبدان زرتشتى توانستند تا نظر شاه را نسبت به مانى تغییر دهند.با روى کار آمدن بهرام اول که به مدد و پشتیبانى موبدان برتخت نشسته بود مانى به اتهام تبلیغ علیه قانون زرتشتى کشته شد و کرتیر به عنوان روحانى ارشد دربار به اوج قدرت رسید. در زمان بهرام اول لقب نگهبان آتشکده آناهیتا که تاکنون به شاهان داده مى شد از آنها گرفته و به کرتیر داده شد.
(B2-3)
به گواه اسناد تاریخى و از جمله کتیبه کرتیر در کعبه زرتشت، شاه به تعقیب و آزار یهودیان و بودائیان و برهمنان و نسطوریان و مسیحیان و مانویان و زندیکان پرداخت. از آن پس تا سال ۶۵۲م که به سقوط سلسله ساسانى انجامید، اوضاع پادشاهى براساس رابطه میان موبدان (که به تقلید از تبدیل لقب شاه به شاهنشاه، به موبد موبدان تغییر یافت) با شاه تعیین مى شد. اگر پادشاهى بدون توجه به قدرت و نفوذ موبدان به روى کار مى آمد، به واسطه نیاز به داشتن پشتیبان در برابر لشگر موبدان به آزادى هاى دینى و فراهم کردن فضا براى پیروان ادیان مسیحى و یهودى و مانوى همت مى گماشت که این مسئله پس از مسیحى شدن کنستانتین امپراتور روم که دشمن دیرینه ایران بود، شکلى بحرانى به خود گرفت و در حکم خیانت به مملکت محسوب شد، تا آن جا که در زمان یزدگرد اول اعلامیه تسامح دینى از سوى پادشاه صادر مى شود. اعلامیه اى که خشم موبدان را برمى انگیزد و مسیحیان را به حدى جسور و بى پروا مى کند که در شهر هرمز اردشیر، کشیشان آتشکده اى را ویران مى کنند و به جاى آن کلیسا مى سازند و پادشاه که متهم به مدارا با خارجیان مى شود در منابع زرتشتى به یزدگرد بزه کار مشهور مى شود.

از سوى دیگر، در زمانى که موبدان مى توانستند شاهى را بر تخت بنشانند، شاه و درباریان مجبور بودند تا تمام همت خود را صرف جنگ هاى دینى با رومیان و ارمنیان و مانویانى کنند که تن به تعالیم زرتشتى نمى دادند. این اوضاع پریشان سرزمین ایران و انیران را درگیر جنگ ها و شورش ها و بحران هایى کرده بود که نخستین دغدغه شاهان پس از روى کار آمدن غلبه بر آنها بود. قباد اول که خود به همت روحانیون زرتشتى به روى تخت نشسته بود براى آن که نمى خواست آلت دست موبدان باشد به مزدک روى آورد تا اندیشه اى را جایگزین تعالیم مغان کند اما شورش و قیام موبدان بر علیه او تا به آنجا بالا گرفت که وى را در دژى محبوس کردند و او پس از آن که مجدداً برسر کار آمد دستور به قتل عام مزدکیان داد.جنگ هاى ممتد و فرسایشى ایران و روم که سالیان بسیار به تحریک روحانیون دینى در دو دربار صورت گرفته بود، هر دو امپراتورى را خسته و پشیمان کرده بود تا آن که در زمان شیرویه معروف به قباد دوم، دو پادشاه تصمیم به برقرارى صلح گرفتند. شروط صلح عبارت بودند از: اول- طرفین هرچه از خاک یکدیگر گرفته اند مسترد دارند و اسرا را تحویل یکدیگر دهند و دوم- صلیب مسیحى را که ایرانى ها از بیت المقدس آورده بودند پس بدهند که استرداد این صلیب باعث برپایى جشن هایى بزرگ در روم شرقى گردید.
(B2-4)
این صلح دیرهنگام زمانى به وقوع پیوست که دیگر هیچ نشانه اى از ثروت و شکوه و وحدت پیشین در میان ایرانیان باقى نمانده بود. خسروپرویز آنچه از ذخیره مملکت ایران باقى مانده بود در جنگ هاى مدام با رومیان به باد داده بود و مابقى را در حرمسراها و کاخ هاى مجلل صرف جشن ها و پایکوبى هاى خودخواهانه کرده بود. موبدان و روحانیون زرتشتى نیز با تمام توان در امر توسعه و گسترش حدود و اختیارات خود بودند. پریشانى احوال ایران روبه زوال تا به آن جا پیش رفت که در مدت چهار سال (۶۲۹ م الى ۶۳۲ م) دوازده نفر به عنوان شاه ایران تاجگذارى کرده و بعد از مدتى کوتاه از کار برکنار شدند.امپراتورى ایران در این زمان مانند مجسمه غول پیکرى بود که موریانه تمام پیکره او را از بین برده است و ضربه اى کوچک باعث فروپاشى و سقوط آن مى شد.

این مقدمه طولانى ضرورى مى نمود تا مجالى براى طرح تردیدها و پرسش هاى بنیادى پیرامون علل شکست ساسانیان در برابر اعراب مسلمان مطرح شود. عللى که به هر دلیلى مى توانست باشد به غیر از برخى تفسیرهاى جامعه شناختى درباره مانیفست ایدئولوژیکى مهاجمان. تحت آن که ایران آن روز به قدرى شکننده و گسیخته از هم گشته بود که نه تنها اعراب جنگجو و با انگیزه بلکه هر گروه مهاجم دیگرى نیز مى توانست بر این بیمار درحال احتضار لگد بیاندازد و بر او مستولى شود. چنان که مورخان معتقدند اگر اعراب به ایران حمله نکرده بودند، بدون شک پیروان مانى و یا مسیحیان نسطورى در شورشى زودهنگام بر ایران مسلط مى شدند و پادشاهى را به دست مى گرفتند.
(B2-5)
دوم آن که با مراجعه به متون متعدد و متکثر تاریخى به وضوح مى توان دریافت که در میان نام فاتحان عرب و سرداران مسلمانى که با حمله به ایران و جنگ با سپاه رستم فرخزادى که تنها فرمانده لشکر ایرانیان در برابر جنگجویان عرب بود، نشانه اى از ارائه گفتمانى فکرى و طرحى از اندیشه دینى نمى توان یافت. نام هایى همچون مغیره بن شعبه، خالدبن ولید و سعد بن ابى وقاص که در شمار فاتحان ایران از آنها یاد مى شود نه تنها ایدئولوگ نبودند بلکه منابع تاریخى به ویژه شیعى در تقواى آنان نیز تردیدهاى فراوانى داشتند چنان که مورخان نوشته اند، مغیره ابن شعبه در میان جنگ با ایرانیان با زنى که به بدنامى مشهور بود، رفت و آمد داشت و چهار نفر از سپاهیان موضوع را مشاهده کردند و در نزد عمر خلیفه دوم تنها سه نفر از آنها حاضر به شهادت علیه وى شدند و عمر تا پایان عمر، هرگاه که مغیره بن شعبه را مى دید مى گفت: اى مغیره من هرگز تو را ندیدم مگر آن که ترسیدم خدا مرا سنگباران کند.و دیگرى خالدبن ولید است که ماجراى قتل مالک بن نویره و تصاحب همسر او در همان شب به رغم آن که مالک به مسلمانى اقرار کرده بود از جمله روایت هاى مشهور تاریخى است که در آن امام على  به ابوبکر انتقاد کرد که چرا خالد را مجازات نمى کند و ابوبکر پاسخ داده بود که خالد سیف الله است.و دیگرى سعدبن ابى وقاص همان فردى است که پس از کشتن رستم فرخزادى بر کاخ مدائن نشست و درفش کاویانى را به مرکز خلافت فرستاد. درباره سعد گفته اند که وقتى عمر او را به حکومت کوفه گماشت، کوفیان به عمر اعتراض کردند که او نماز خواندن را به درستى نمى داند و او همان کسى است که پس از به خلافت رسیدن امام على  هم از بیعت با آن حضرت سر باز زد.

دلیل سوم بر تردید در ارائه ایدئولوژى براى غلبه بر ایرانیان وقوع جنگ هاى طولانى و سختى است که در طول سالیان دراز از سال چهارده هجرى تا چهلم هجرى همچنان بین سپاهیان عرب و ایرانى به وقوع مى پیوست و در برخى مواقع مقاومت هاى سرسختانه همچون شهر انبار و یا نبرد نهاوند از جمله دلایل دیگر این تردیدها است.و دلیل دیگر بر این است که اساساً اندیشه مترقى اسلامى به مدد اندیشمندان عموماً غیر عرب که به کشف و تفسیر آیات قرآن و احادیث و روایات همت گماشتند، نضج گرفته است. هرگاه بتوانیم علم تاریخ را از سیطره سنگین تفسیرهاى اعتقادى رهایى بخشیم، براى بسیارى از تردیدها پاسخى شایسته خواهیم یافت. اگر بتوانیم، تاریخ را تاریخى بخوانیم.