[B3] کتیبه داریوش در بیستون (دکتر رضا مرادی غیاث‌آبادی)

 آدرس این مقاله  در فراز  :        Afraz.blogsky.com/0000/00/00/post-3

منبع  :  ارائه شده پیاده کننده متن – مهسا خسروی

توضیح : 14 قطعه

نوشتار زیر، برگرفته از سخنرانیهای دکتر رضا مرادی غیاث‌آبادی، نویسنده و پژوهش‌گر فرهنگ و تمدّن ایران است که در 1384  ارائه  شده است.

 

(B3-1)

مقدمه : 

منابعی که برای آگاهی از دوران ایران باستان در اختیار داریم عبارتند از :

1 -  نگاره‌ها :

 شامل نگاره‌های پیش از تاریخ ، نگاره‌های دوران تاریخی ، نگاره‌های روی  سکه‌ها.

2 – کتیبه‌های باستانی  :

 مانند کتیبه‌های عیلامی، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی.

3 – متون مکتوب  :

اعم از این‌ که مربوط به دوران پیش از اسلام باشد یا پس اسلام. مانند شاهنامه‌ها ، متون پهلوی.

4 – یافته‌ها و اشیاء باستانی  :

 اشیاء مفتولی و غیر مفتولی که در یافته‌ها بدست می‌آید.

5 – اسطوره‌ها و باورهای مردمی.

نگاره‌های پیش از تاریخ، یکی از مهم‌ترین منابع در دسترس هستند. این نگاره‌ها در بین ایران و کشورهای همسایه، در دوره‌های چند هزار ساله، تقریباً یکسان هستند و اندک تفاوتی از نظر سبک دارند. اما در میان کتیبه‌های باستانی تفاوتها چشمگیرتر است. کتیبه‌ها نیز شامل کتیبه‌های ایرانی و غیر ایرانی می‌باشند. کتیبه‌های غیر ایرانی از نظر تعداد چشمگیر نیستند. کتیبه‌ها تقریباً در حجم بسیار زیادی منحصر به ایران است که از کتیبه‌های عیلامی آغاز می‌شوند. سپس کتیبه‌های بابلی و کتیبه‌های فارسی باستان بودند. پس از آن کتیبه‌های کمی از سلوکیان وجود دارد و سپس کتیبه‌های بسیار زیادی از دوران اشکانی و ساسانی بجا مانده است. کتیبه‌های اشکانی و ساسانی با اینکه حجم بسیار زیادی دارند، اما اطلاعات تاریخی چندانی به ما نمی‌دهند. از کتیبه‌های هخامنشی نیز به جز کتیبه داریوش در بیستون ، اطلاعات تاریخی چندانی به دست نمی‌آوریم.

اما متون مکتوب تفاوت اساسی با کتیبه‌ها دارند و آن اینستکه کتیبه‌ها عیناً از دوران باستان به امروز رسیده اند اما متون مکتوب بصورت چند دست نگارش شده و نسخه برداری شده و به دوران امروز رسیده‌اند. اینستکه به اندازه کتیبه‌ها قابلیت استناد ندارند چون بارها رونویسی شده اند. اما به دلیل حجم زیادشان در مجموع اهمیت شان از کتیبه‌ها خیلی بیشتر است. مثل مجموعه اوستا، شاهنامه‌ها، کتاب‌های تاریخ نویسان دوران اسلامی، متون و کتاب‌های پهلوی. که بخش اعظم آن‌ها در چند قرن اول دوران اسلامی نوشته شده‌اند.

(B3-2)

یافته‌های باستانی شامل اشیاء و بناهای باستانی از منابع مهم دیگری هستند که در اختیار می‌باشند. اما استناد به آن‌ها برای غیر متخصص مشکل و پیچیده است. در ایران کتاب‌هایی که مربوط به بناها و اشیاء باستانی هستند دو دسته می‌باشند :

1 – گزارش‌هایی که مربوط به حفریات بنا یا محوطه‌هاست که رسمی و علمی و  تخصصی می‌باشند.

2 – کتاب‌هایی که آن‌قدر ساده و سطحی و مملو از داستان و تخیل می‌باشند که قابل استناد نیستند. از طرف دیگر بسیاری از گزارش‌های باستان‌شناسی در ایران ترجمه نشده‌اند.

 

کتیبه داریوش در بیستون

 این کتیبه به‌عنوان قدیمی‌ترین متن تاریخی شناخته شده‌ًٌَُ ایرانی است. البته اوستا قدیمی‌تر از کتیبه داریوش است اما عموماً نمی‌توان آن را جزء متون تاریخی طبقه‌بندی کرد. کتیبه داریوش را می‌توانیم به‌عنوان یک کتیبه تاریخی محض، قدیمی‌ترین متن تاریخی ایران بدانیم و همچنین داریوش را می‌توان قدیمی‌ترین مورخ شناخته شدهً ایرانی دانست. بیستون درمنطقه‌ای قرار گرفته که نه فقط در زمان داریوش بلکه خیلی پیش از آن هم منطقه مقدسی به حساب می‌آمده و اصلاً به همین دلیل داریوش آن‌جا را برای ثبت کتیبه خود انتخاب می‌کند و همان‌طورکه می‌دانید نه به مرکز سیاسی حکومت داریوش یعنی شوش نزدیک است و نه به هیچ‌کدام از شهرها و مکان‌های مهم و مطرح مثل شهر هگمتانه (همدان) و کاخ‌های تخت جمشید.

به هرحال راهی که کتیبه بیستون درکنارش قرار گرفته، راهی باستانی است که دست کم چند هزار سال است که سرزمین‌های شرقی و غربی ایران را به هم‌دیگر پیوند می‌زند. آثار باستانی زیادی هم در طول این مسیر وجود دارند. چه قدیمی‌تر از کتیبه داریوش و چه جدیدتر از آن. مثل نگاره‌های پنج‌گانهً سرپل ذهاب که قدمتشان را حدود 4000 سال و بعضی را تا 4800 سال نیز تخمین می‌زنند. به‌جز یکی که متعلق به دوران اشکانی است. از دیگر آثار این مسیر به عنوان مثال، تاق گرﱠا در راه کرمانشاه به سرپل ذهاب، و یا نیایش‌گاه کنگاور. به هر حال از همه مهم‌تر نام بیستون است که خودنشانهً قدمت بنا است. دشت بیستون منطقه‌ای است سبز وخرم. دردوران باستان که وضعیت آب و هوایی مرطوب‌تر بوده و بارندگی‌های بیشتری می‌شده و رودها خروشان‌تر بودند، بی‌تردید در بیستون منطقه‌ای سبزتر وخرم‌تر وجود داشته است. رود گاماسیاب آن‌جا را حاصل‌خیز می‌کند که بعدها به رود سیمره و در نهایت به کرخه می‌پیوندد. بیستون تقریباً در30 تا 35 کیلومتری کرمانشاه در دامنهً کوه پرو قرار دارد که هم از قله‌های بلند است و هم غارهای زیادی دارد که بعضی از آن‌ها عمق بسیار زیادی دارند. بقایایی ازدوران مادها نیز در بیستون به دست آمده است.

(B3-3)

از خود نام بیسْتون شروع می‌کنیم که امروزه به اشتباه به معنی بی‌ستون به معنی جایی که ستون ندارد،  می‌گویند. در دوران هخامنشی و احتمالاً پیشتر ازآن، این نام را بگیستان یا بغیستان می‌شناختند (به معنی جایگاه خدا). بعدها این کلمه تحریف می‌شود و تغیرات آوایی پیدا می‌کند. در متون پهلوی به شکل بهیستون می‌شناخته‌اند. در متون تاریخ نویسان دوران اسلامی هم به شکل بهیستون آمده و به همین شکل هم در منابع اروپایی راه پیدا کرده که ترجمه اروپایی آن را معمولاً به شکل بهیستون می‌نویسند.

کتیبه بیستون ازنظر ظاهری در حدود 20 تا 80 مترازسطح جاده ارتفاع دارد و درصخره‌ای دور از دسترس قرار گرفته است که همین امر باعث می‌شود که حروف را از پایین کوه نتوان خواند. البته می‌شود شبحی از آن را دید اما جزئیاتش را نمی توان دید و امکان دسترسی به آن وجود ندارد. کتیبه بیستون یا سنگ‌نوشته بیستون، بزرگترین و طولانی‌ترین سنگ‌نوشته باستانی در جهان به حساب می‌آید.هم از نظرسطحی که اشغال کرده (درحدود20 متردر8 متر یعنی حدود160 متر مربع ) و هم به دلیل طولانی بودن متن آن. از کتیبه بیستون در  آثار بسیاری جغرافی نویسان و نویسندگان عصرهای میانه، نام برده شده است. با اینکه در آثار ادیبان و تاریخ نویسان عصرهای میانه سکوت عجیبی درموردآثار باستانی وجود دارد، مثلاٌدرهیچکدام به تخت جمشید، نقش رستم، کعبه زرتشت و آثار و بقایای شوش اشاره نشده است، اما آثار داریوش در بیستون تا حدودی در منابع کهن جغرافیای تاریخی درج شده است.

(B3-4)

مضمون کتیبه :

داریوش تاپایان متن ستون چهارم، رویدادهای سال اول پادشاهی خود را بازگو می‌کند و درستون پنجم رویدادهای مختصری از سال‌های دوم و سوم دوران پادشاهی را بیان می‌کند. مانند همه آثار تاریخی ایران متاسفانه کتیبه بیستون هم صرفاٌ به مسائل سیاسی و نظامی می‌پردازد. یعنی از متن کتیبه نمی‌توان اطلاعاتی راجع به فرهنگ، زندگی مردم و شرایط اقتصادی و اجتماعی مردم به دست آورد. بلکه صرفاٌ شرح نبردهای سیاسی و نظامی می‌باشد. این کتیبه از نقطه نظر دیگری نیز اهمیت فراوانی دارد. آن‌هم به خاطر نام‌هایی است که در متن کتیبه به کار رفته است. نام‌های شهرها، نام‌های اشخاص، نام‌های کوه‌ها و رودها و گاهی ابزارآلات و به خاطر این‌که این واژه‌ها در طول زمان چگونه دچار تغییر و تطور شده اند و این‌که آیا به همان شکل باستانی به امروز رسیده‌اند و یا تغییر یافته‌اند.

متن را داریوش، طبق معمول همهٌ کتیبه‌های دیگر فارسی باستان، با نام‌بردار کردن پدران خود و شجره نامه‌اش آغاز می‌کند. از اهورامزدا بارها و بارها نام می‌برد و پادشاهی را که توسط اهورامزدا به او بخشیده شده مورد اشاره قرار می‌دهد. نکته ٌ بسیار مهمی را ما در مورد هخامنشیان و از جمله در کتیبه داریوش نمی‌دانیم و آن این‌که داریوش و هخامنشیان سرزمینی را که بر آن حکومت می‌کردند چه می‌نامیدند. برای ما یک امر مسلم است که امروز آن را ایران نام می‌بریم. اما آنها چه نام می‌بردند ؟ و می‌دانیم واژه ایران و آریا در کتیبهٌ داریوش آمده است. اما نه به عنوان نام یک کشور. داریوش در کتیبه از 23 سرزمین نام می‌برد که تحت حکومتش قرار دارند. اما هیچ‌گاه گفته نمی‌شود که مجموع این 23 سرزمین چه نام دارند و این کشورها ( سرزمینها ) در نهایت در پایان دوران پادشاهیش به 31 سرزمین می‌رسند. اما هیچ‌گاه نام مجموع آنها را ذکر نمی‌کند. ما می‌دانیم و آن را ایران می‌نامیم. اما این به صراحت در کتیبه داریوش نیامده است.

نکته دیگر اینکه پرستیدن اهورامزدا توسط داریوش دلیلی بر زرتشتی بودن یا زرتشتی نبودن داریوش نیست. اهورامزدا به معنی بزرگترین خردمندان و سرور خردمندان است و نامی است عمومی برای خدای بزرگی که ایرانیان می‌پرستیدند.

(B3-5)

در کتیبه کاسیان که از ایران به میاندرود کوچ کرده بودند ( که زمانش حتی متعلق به پیش از دوران زرتشت است ) از اهورامزدا به نام «اشوریا شزوتاش» نام برده شده که اهورامزدا شکل دیگری از این واژه می‌باشد.

در ترجمه بابلی کتیبه داریوش ( هنگامی که نام اهورامزدا می‌آید ) یک صفت تکمیلی هم در دنباله اش دارد که از آن به عنوان خدای آریاییان نام می‌برد. یعنی در واقع می‌توانیم به همین استناد و با شواهد دیگری که داریم از اهورامزدا به نام خدای آریاییان نام ببریم.

در کتیبه داریوش متن سه زبانه است. متن اصلی به زبان فارسی باستان ( متن میخی فارسی باستان ) است. ترجمهٌ دیگری به زبان بابلی نو یا اکدی و ترجمه دیگری هم به خط و زبان عیلامی وجود دارد.

نکتهٌ مهم دیگری که داریوش در این کتیبه رعایت می‌کند ثبت تقویم و زمان است. داریوش همهٌ وقایع و رویدادها را با ثبت دقیق زمان و ماه و سال ( از سال اول پادشاهی خود ) بازگو می‌کند و به این دلیل ما توانسته‌ایم 9 ماه از تقویم هخامنشی را  و معادل عیلامی و بابلی آن را از کتیبه داریوش به دست آوریم و 3 ماه دیگر نیز بعدها در حفریات تخت جمشید و از لوحه‌های گلی به دست آمده در تخت جمشید پیدا شد.

در این کتیبه داریوش شرح نبرد با شورشگرانی را می‌دهد که به ادعای داریوش، به دروغ ادعای شاهی کرده و کشور را به آشوب کشیده بودند. داریوش شرح 20 نبرد را که برای سرکوبی این 9 شورشگر انجام داده بود در کتیبه آورده است.

واژه دروغ و دوری کردن از دروغ واژه‌ای است که به اندازهٌ اهورامزدا در کتیبه داریوش تکرار شده است. ساختن چنین کتیبه‌ای به همراه نگاره‌هایی به این عظمت در بیستون به راستی کار ساده‌ای نیست. به نظر می‌رسد هنگام که سنگ تراشان در آن جا کار می‌کردند، راهی برای دستیابی آسان به محل کارگاه وجود داشته است. به این دلیل که بقایای مبهم پلکانی در بخشهای پایینی کوه که آلان بصورت صخره و پرتگاه خطرناکی است، وجود دارد که نشان می‌دهد احتمالاٌ راهی به سوی بالا وجود داشته که بعداٌ هنگامی که کار کتیبه تمام می‌شود، آن راه دست یابی را هم از بین می‌برند.

(B3-6)

دیگر این که نوشتن چنین کتیبه‌ای در چنین بلندای دور از دسترسی، نشان دهندهٌ این نکته است که داریوش متن کتیبه بیستون را منحصراٌ برای آیندگان نوشته و نه برای مردمان روزگار خود. تا در آینده مردی مثل «راولینسون»  پیدا شود و کتیبه داریوش را رمز گشایی کرده و بخواند.« راولینسون» جوانی 25 ساله و انگلیسی و افسر تعلیمات نظامی در پادگان کرمانشاه بود. او به دلیل علاقه شخصی کنجکاو می‌شود متن کتیبهٌ داریوش را بخواند.

با اینکه تخصص و تحصیلات قبلی در این زمینه نداشته اما با کوشش و ممارست شگفت انگیزی طی زمانی طولانی در حدود 10سال و با چند بار آویزان شدن از بالای کوه ( که به یاری جوان کردی که راولینسون را با طناب از پائین کوه می‌داده و دربین زمین و هوا در ارتفاع 70، 80 متری و به صورت معلق ) کتیبه را رونویسی می‌کرده است.کاری که اگر راولینسون انجام نداده بود بعدها دیگر امکان خوانده شدن کتیبه وجود نداشت. زیرا بعدها ایرانیان کتیبه داریوش را هدف تیر اندازی قرار می‌دهند.

کارخانهٌ قندی که در مجاورت بیستون است، ذرات دودی تولید می‌کند که این ذرات با باران ، تبدیل به اسیدی می‌شوند که به مرور سنگهای کتیبه را می‌خورد و از بین می‌برد و بخشهای زیادی از کتیبه دچار فرسودگی شدید شده است. طی سالیان بسیار طولانی حفره‌هایی در دل کتیبه بوجود می‌آید که از آنجا به مرور زمان در زمستان آب جاری می‌شده و در اثر سرما یخ می‌زده و باعث تخریب کتیبه می‌شده است.

(B3-7)

سطح کتیبه نشان می‌دهد که لایهٌ قهوه‌ای رنگی سراسر کتیبه را پوشانده و با توجه به اینکه در چند سطر اول کتیبه در داخل حروف، بقایای سرب به دست آمده، به نظر می‌رسد که بعد از نوشتن کتیبه، داخل تمامی حروف را با سرب پر کرده اند ( به دلیل مقاومت زیادش در برابر فرسایش ) و تمام کتیبه را با اندودی که امروزه برای ما ناشناخته است پوشانده بودند. خود نگارهٌ بیستون داریوش را نشان می‌دهد که در بالای سرش گوی بالدار قرار دارد و تصویر9 شاه شورشگر را در برابرش تراشیده اند که شباهت زیادی به سنگ نگارهٌ دیگری دارد بنام سنگ نگارهٌ     «انوبانی نی»  که درسرپل ذهاب وجود دارد و حدود 4000 تا 4800 سال قدمت دارد. در آنجا هم «آنوبانی‌نی» پادشاه «لولوبی» 9 نفر رابه عنوان اسارت بسته و پایش را بر روی سینهٌ یکی از آنها گذاشته است. همان‌ گونه که در بیستون اتفاق افتاده است. اما در سنگ نگارهٌ آنوبانی‌نی پادشاه لولوبی در برابر ایزد بانویی ایستاده به نام «نانا» که در سنگ نگارهٌ داریوش به‌جای ایزد بانوی «نانا» از گوی بال‌دار استفاده شده است.

نکته دیگر، در مورد رونویسی‌های دیگرکتیبه است. متن کتیبه بیستون را داریوش در بالای کوه برای آیندگان نوشته است. اما برای استفاده روزمرهٌ مردم در کشورهای 23 گانه، نسخه‌های متعددی را بر روی پوست درخت و لوحه‌های چرم و احتمالاٌ بصورت آجرنوشته‌هایی  ، به کشورهای مختلف فرستاده است. تاکنون دو نسخه از آنها به صورت ناقص پیدا شده. یکی در جزیره «الفانتین»  در مصر که جزیره‌ای است در میانهٌ رودنیل و نسخه دیگری هم به خط و زبان آرامی یا آریایی در بابل به دست آمده که عیناٌ ترجمه بخش‌هایی از کتیبه داریوش هستند.

در مورد آوا نویسی واژه‌هایی که داریوش استفاده می‌کند، بخصوص نام‌های خاصی که مورد استفاده قرار می‌دهد، نمی‌توان با قاطعیت صحبت کرد. زیرا سرشت خط فارسی باستان امکان تلفظ دقیقی را برای ما فراهم نمی‌کند. البته هر خط دیگری نیز همین‌طور است. امروزه هیچ خطی در دنیا وجود ندارد که کسی هیچ آشنائی با زبان آن نداشته باشد و الفبایش را یاد بگیرد و سپس بتواند آن را بخواند. خط‌ها همیشه پر از استثناهایی هستند که بین خواندن و نوشتنشان تفاوت ایجاد می‌کند.

در مورد ترجمه و مفاهیمی که در آن به کار رفته باید گفت که به هیچ‌کدام از واژه‌هایی که در متن های ترجمه شده فارسی می‌خوانیم، نمی‌توانیم استناد کنیم و بگوییم این واژه با همین بار معنایی که دارد عیناٌ همان چیزی است که منظور داریوش بوده است.

به عنوان مثال، امکان دارد برای واژه‌ای از صلح استفاده کنیم. ممکن است منظور داریوش آشتی باشد. شاید سازش باشد. به عبارت دیگر ممکن است مجموعه‌ای از واژه‌ها کم و بیش یک معنی را بدهند اما امکان دارد امروزه بار معنایی بسیار متفاوتی داشته باشند.

(B3-8)

 

در متن کتیبه نکاتی هست که می‌توان به آنها اشاره نمود :

 داریوش به مرگ کمبوجیه اشاره می‌کند. واقعه‌ای که در بسیاری تاریخ‌ها و بخصوص تاریخ‌های یونانیان مثل تاریخ هرودوت ، به آن پرداخته شده است. اما هنوز هم ترجمهٌ کتیبه داریوش مشکل چندانی را حل نمی‌کند. داریوش از واژه‌ای استفاده می‌کند به نام «اُوامَریوش اَمَریَتا»  یعنی به خودمرگی مُرد. خودمرگی را به شکل‌های مختلف می‌توان تعبیر کرد. آیا خودکشی کرد و یا به مرگ طبیعی مرد و یا اینکه بر اثر اتفاقی که منجر به مرگ شده (یعنی براثر یک عمل سهوی) مرده است؟

 آن‌طور که بعضی تاریخ نویسان یونانی گفته اند هنگام پیاده شدن از اسب، بدنش به دشنه‌ای که به زین اسب بوده برخورد می‌کند و همان زخم باعث می‌شود که از بین برود. به هرحال نکتهٌ چگونگی مرگ کمبوجیه همچنان در پرده ابهام باقی مانده است.

 هنگامی که داریوش در شرح رویدادها، تقویمها را تطبیق می‌کند ( یعنی در متن فارسی باستان تقویم هخامنشی را استفاده می‌کند و در متنهای بابلی و عیلامی تقویم‌های متداول بین بابلیان و عیلامیان را استفاده می‌کند ) نام ماه‌ها را می‌برد اما شمارهٌ روزها تغییر نمی‌کند. این امر نشان دهندهٌ این است که دست کم تقویم‌های هخامنشی، عیلامی و بابلی از نظام گاه‌شماری ثابتی پیروی می‌کردند و شماره روز ماه در آنها یکسان بوده است.

 داریوش در بند چهاردهم کتیبه عبارتهایی را می‌آورد که بسیار شباهت به کتیبه کورش یا منشور کورش دارد :

" آئین‌هایی را که مغ گئومات از میان برده بود  پایدار کردم. من چراگاه‌ها و رمه‌ها و کارکنان و خانه‌هایی را که مغ گئومات از مردم گرفته بود، به آنان باز گرداندم. من مردمان را در جایشان استوار نمودم هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمینها را. من آنچه را که به تاراج رفته بود به همان گونه که پیش از آن بود باز پس گرداندم. این کاری بود که من به خواست اهورامزدا انجام دادم. من کوشیدم که خانهٌ خود را در جای خود استوار نمایم. همان گونه که پیش از این بود من  به خواست اهورامزدا چنان کوشیدم تا توانستم نگذارم مغ گئومات خانهٌ ما را ویران کند."

این متنی است که شباهت زیادی با متن منشور کورش دارد.

(B3-9)

واژه معروف «کارَه» درمتن فارسی باستان گاهی اوقات معنی «مردم» را می‌دهد وگاهی اوقات به معنی «سپاه» می‌باشد. اگر بخواهیم واژه‌ای شبیه آن پیدا کنیم، شاید امروزه بتوان به کلمه «بسیج» اشاره کرد که هم کارکرد مردمی دارد و هم کارکرد نظامی و سپاهی. به همین دلیل در متن فوق در بعضی ترجمه‌ها، برای واژهٌ «کاره» از سپاه استفاده کرده اند. یعنی خانه‌هایی را که مغ گئومات از سپاه گرفته بود و آنها پیش خود این گونه استنباط کرده بودند که سپاه در این جا یک نظام فئودالی تشکیل داده بود. این قبیل تصمیم گیریها که با استناد کردن به یک واژه در این متن صورت می‌گیرد، همیشه باعث گمراهی می‌گردد.

در این نکته، شاهد دیگری نیز داریم که از سخنان داریوش  پشتیبانی می‌کند و آن هم افلاطون است .هنگامی که از داریوش نام می‌برد به عنوان پادشاهی که در کشور مساوات و برابری ایجاد کرد از او یاد می‌کند و بسیار او را می‌ستاید و به همین نکته‌هایی که داریوش در کتیبه بیستون ذکر می‌کند، اشاره می‌نماید :

 اما طرز فکر داریوش در ستون پنجم کاملاٌ دگر گون می‌شود.

 توضیح دیگر در این متن واژه‌ های به معنای خانه است که داریوش استفاده می‌کند.

" من کوشیدم که خانهٌ خود را درجای خود استوار نمایم"یا " کوشیدم نگذارم مغ گئومات خانهٌ بتان را تباه کند. "

 این جا خانه نماد است به معنی میهن، سرزمین. همان طور که آلان هم استفاده می‌شود. اگر سپاه دشمنی به کشور حمله کند می‌گوئیم باید از خانهٌ خود حفاظت کنیم. این جا خانه به معنی میهن و دودمان می‌باشد نه خانه به معنای واقعی آن.

(B3-10)

 نکته بعدی اهمیت واژگانی است که در کتیبه داریوش استفاده شده اند. کتیبه‌هایی که از دوران باستان عیناٌ به زمان ما می‌رسد، به جهت اینکه در طول زمان توسط حکومت‌داران، اشخاص سیاسی و مذهبی مورد تحریف و تصرف قرار نگرفته اند، اهمیت بسیار زیادی دارند و ما می‌توانیم اطمینان داشته باشیم این متنی است که عیناٌ داریوش نوشته است. البته این گونه نیست که هر کتیبه‌ای که باستانی باشد حتماٌ درست است و دروغ ندارد. نکته‌هایی هم که در کتیبه‌ها می‌آید باید با شواهد دیگری پشتیبانی شود.

 داریوش از رود دجله به نام «تیگره» و رود فرات به نام «افراتو»  نام می‌برد. تیگره در واقع نام دجله است. دجله شکل معرب شده و تطور یافتهٌ تیگره می‌باشد. تیگره نامی است که امروزه در زبان‌های اروپایی هم باقی مانده و دجله را با همین نام تیگره می‌شناسند. داریوش، یک بار دیگر هم از تیگره استفاده می‌کند برای نام بردن «سکونخا ی سکایی». و از آن سکونخا ی سکایی تیگره خود نام می‌برد. یعنی کسی که کلاه خود  نوک تیز بر سر دارد. عموماٌ تیگره واژه‌ای است که به شکل تیر در آمده به معنی پیکان  ( تیر جنگی ) به معنی تند و تیز و شتابنده و این هم ویژگی رود دجله است که نسبت به فرات رودی خروشان تر و تند و تیزتر است. «اروند» هم نامی است که همین معنی را می‌دهد. یعنی تند و تیز و خروشان. اروند هم با اینکه دچار تطول زیادی شده، اما تیگره از یک طرف تبدیل به اروند رود شده و از سوی دیگر در شکل معربش تبدیل به دجله شده است.

در شاهنامه بارها و بارها و منحصراٌ از رود دجله به نام اروند رود نام برده شده است. البته دجله هم در واقع یک نام ایرانی است و شکل معرب شده تیگره می‌باشد. اروند هم نامی ایرانی است.

در فارسی دو گونه واژه تیر داریم. یکی تیری است که به معنی پیکان است و دیگری تیری است که به آسمان مربوط می‌شود و همان ستاره «تیشتر» است. ستاره‌ای که به نام «تیر» یا «تیشتر» می‌شناسیم. امروزه ما هر دوی آنها را تیر خطاب می‌کنیم. اما یکی از آنها تیگره و دیگری تیشتر. 

هنگامی که می‌خواهند از تیگره عبور کنند، داریوش می‌گوید که این سپاهیان و اسبها و شترها را بر « مشکائووَه‌ها»  سوار کردم و از رودخانه عبور دادم. «مشکائووه» ، قایقها یا کشتیهای رودخانه‌رویی است که بر روی مشک‌های باد کرده ساخته بودند.

(B3-11)

 نکته بعد که داریوش به آن اشاره می‌کند نام و شرح نبردهایی است که انجام می‌دهد و شرح این نبردها بسیار طولانی است و می‌توان به خود متن کتاب بیستون رجوع کرد.

 داریوش بارها و بارها سرزنش می‌کند، کسانی که کتیبه‌ها و نگاره‌ها را از بین ببرند. این نشان می‌دهد که چنین اشخاصی وجود داشته اند که داریوش نگران از بین رفتن کتیبه اش است و همین طور هم هست. هرکسی که می‌توانست حکومت را از دیگری به زور بگیرد، او تبدیل به شخص بدی می‌شده و حتی آثارش را هم از بین می‌بردند. تباه کردن آثار کاری است که ساسانیان زیاد انجام دادند. در هر کجا که سنگ نگاره یا کتیبه‌هایی از دوران ساسانی هست، اینکه نگاره‌ای قبلاٌ جای آن بوده، تقریباٌ هویداست. به عنوان مثال در سطح صافی که باید یک مقدار فرو رفتگی داشته باشد و متن نگاره یا کتیبه نوشته شده باشد دوباره فرو رفتگی وجود دارد که نشان می‌دهد چیزی قبل از آن، آن جا وجود داشته. نمونه‌ای از این دسته که خیلی عیان باقی مانده در نقش رستم، بهرام چهارم و خانواده اش که در کنارش ایستاده‌اند. در هر دو طرفش دو نقش عیلامی هست. یعنی سنگ‌نگاره‌ای از دوران عیلامیان بوده که در دورهٌ ساسانیان به جز نفر اول و آخر، همه را پاک می‌کنند و صورت بهرام و خانواده اش را می‌کشند و نفر اول و آخر عیلامی را هم جزء ملازمان بهرام چهارم جا می‌زنند. اگر هم بعضی جاها سالم مانده احتمالاٌ به این علت است که در دسترس نبوده اند. مثل سنگ نگارهٌ  «آنوبانی‌نی» که در حدود 20 متر از زمین ارتفاع دارد و در دیوارهٌ صخره‌ای غیر قابل دسترس قرار دارد.

به هر حال داریوش بارها و بارها اشاره می‌کند که اگر این «هَدوگام» ( بیانیه، گزارش ) را کسی ویران کند سرزنشش می‌کنیم و یکی از نفرین‌هایی که می‌کنیم این که از دودمان و فرزندانش کم شود و اگر در حفظ و حراست از «هدوگام»  کوشش کنند اهورمزدا خوشحال می‌شود و دودمان و فرزندان آن شخص بسیار می‌شود.

در جای دیگر ی داریوش از کسانی که در سرکوبی شورشگران با او همراهی یا همکاری می‌کنند نام می‌برد. از پدر و یاوران خود نام می‌برد و اشاره می‌کند که اهل کجا بوده و از شاه بعدی می‌خواهد که دودمان و نسل کسانی را که با او همکاری می‌کردند را نگاهداری کند :

" تویی که پس از این شاه خواهی شد دودمان این مردم را به نیکی نگاهداری کن."

نکته بسیار مهمی در مورد خط و زبان آریایی در کتیبه داریوش آمده است. افسوس که بند پایانی ستون چهارم یکی از آسیب دیده‌ترین بخش‌های کتیبه داریوش است و تنها نقطه‌هایی باقی مانده است:

"داریوش شاه گوید که خواست اهورامزدا این است نوشته‌ای که من کردم افزون بر این به اَریا. هم بر روی پَوَستا و هم بر روی چرما تصنیف شد."

(B3-12)

همین دو خط اهمیتش در این است که کتیبه‌هایی که از همین ترجمه داریوش در نقاط دیگر از جمله در بابل و مصر پیدا شده به خطی نوشته شده که دانشمندان امروزه آن را به نام خط «آرامی» می‌شناسند. اما داریوش از واژهٌ آریایی استفاده می‌کند و نه آرامی. اما متاسفانه متن مبهم‌تر از اینستکه بدانیم آریایی دلالت بر خط می‌کند یا بر زبان.

اما به‌هرحال اگر کتیبه‌هایی را که به خط آرامی شناخته شده اند آریایی بنامیم، دست کم به استناد این نوشته داریوش به خطا نرفته‌ایم و این هم از آن نکاتی است که آریایی در متن فارسی باستان هنگام بیان یک مسئله فرهنگی استفاده می‌شود و نه مسئله سیاسی و نظامی.

از سوی دیگر می‌دانیم که خط و زبان آرامی گویش و نگارش مردم ایران است از اقصی نقاط غرب حکومت هخامنشی تا شرق. یعنی در واقع خط بین المللی زمان هخامنشی به حساب می‌آید. اما در کتیبه‌ها استفاده نمی‌شده چون خط آرامی خط نگارشی است و قوس دارد و فقط برای نگارش با قلم استفاده می‌شده و در کتیبه‌ها استفاده نمی‌شده است. که البته استثنا هم وجود دارد. اما این خط و زبان را امروز به نام خط و زبان آرامی می‌شناسند. تاریخ نویسان در کتابهای تاریخ ادبیات می‌گویند آرامی‌ها یک فوم وحشی، بیابان‌گرد، بی‌فرهنگ و بی‌تمدن بودند که از جنوب یعنی حجاز کوچ کردند و به بین النهرین آمدند و خط و زبان آرامی را با خودشان آوردند و خط و زبان این قوم به قول آنها وحشی و بی تمدن، خط و زبان رسمی امپراطوری هخامنشی شد از مصر تا هند.

اما این نکته به نظر درست نمی‌آید که در کشوری که چندین هزار سال سابقه مکتوب وجود دارد، ایرانیان خط و زبان را از آن اقوام بدوی و بیابان گرد، سر زمینی که شاید هنوز هم در دوران پیش از تاریخ بسر می‌برند، گرفته باشند و اتفاقاٌ خط بین الملل هخامنشیان هم شده باشد.

(B3-13)

اما از سوی دیگر به نظر می‌رسد که با توجه به نکته‌ای که داریوش می‌گوید، این خط و زبان آریایی متعلق به آریائیان و ایرانیان بوده و قاعدتاٌ هنگامی که قلمرو حکومت گسترش پیدا کرده این خط و زبان نیز گسترش پیدا کرده است. اما این نام در تورات به گونهٌ آرامی آمده و به همین گونهٌ آرامی هم امروزه در میان باستان شناسان و زبان شناسان رواج پیدا کرده و استفاده می‌شود.

نکته مهم دیگر کتیبه داریوش این است که داریوش هم بر روی پوست، ( پَوَستا ) و هم بر روی چرم ( چرما ) آن را نوشته است. در این جا برای واژهٌ چرم، چرما آمده  اما در جاهای دیگر اَوَستا به‌کار رفته است. این امر توجه ما را به یک نکته جلب می‌کند و آن اینکه آیا نام اَوِستا که شباهت زیادی با اَوَستا و پَوَستا دارد آیا به این معنی نیست که این نام را به این دلیل روی این کتاب گذاشته اند که شکل کتاب را معرفی کنند. یعنی اوستا را به شکل پوست نوشته یا چرم نوشته می‌شناسند. البته نمی‌توان با قاطعیت به این امر اشاره کرد. ضمن اینکه واژهٌ اوستا در خود اوستا به کار نرفته است.

 در ستون پنجم، داریوش  دو سال پس از اینکه متن قبلی را به پایان می‌رساند، تصمیم می‌گیرد  تکمله‌ای به آن اضافه کند که خلاصه‌ای از رویدادهای سال دوم و سوم پادشاهیش می‌باشد. نگرش داریوش به ناگاه تغییر زیادی می‌کند. به عنوان مثال قبلاٌ داریوش در مورد استوار کردن مردم در جایشان ، در مورد بازگرداندن آنچه به تاراج رفته بود در کتیبه نوشته بود. اما در این قسمت این‌گونه می‌گوید :

" داریوش شاه گوید آن خوزیان بد پیمان بودند و اهورامزدا از سوی آنان ستوده نمی‌شد. من اهورامزدا را می‌ستودم. به خواست اهورامزدا من با آنان آن‌گونه که خواستم بود رفتار کردم."

(B3-14)

 تا این‌جا داریوش به دین و باور و ستایش مردم کاری نداشت. اما از این جا تغییر می‌کند. مثل آن تغییری که جمشید در شاهنامه می‌کند. مثل آن تغییری که احتمالاٌ گشتاسب در زمان زرتشت انجام می‌دهد که در زمان زرتشت یک نوع طرز فکر دارد به طوری که زرتشت در گاتها او را می‌ستاید و بعد از زرتشت تبدیل به کسی می‌شود که در شاهنامه از او به بدی سخن رفته شده است و در تاریخ نمونه‌های این امر را زیاد دیده‌ایم که کسی که جایگاهش محکم می‌شود شیوه نگرشش نیز تغییر می‌کند. شیوه نگرش و حکومت داریوش هم آهسته آهسته تغییر می‌کند. داریوش در هیچ کجای کتیبه به دشمنانش دشنام نمی‌دهد، تهمت نمی‌زند و نسبتهای ناروا به هیچکس نمی‌دهد. فقط دو نکته را اشاره می‌کند یکی عبارت "دروغ می‌گفت" یعنی به عنوان مثال "خودش را به دروغ جای بردیا معرفی کرده بود" یا به دروغ خودش را جای نبوکد نَصَر به مردم معرفی کرده است.

و یا اینکه "شورش کرده" کشور را به آشوب کشانده. اما تهمت اخلاقی و دینی و ..... به دشمنش نمی‌زند. حتی زمانی هم که آن شخص شاه می‌شود، اعتراف می‌کند. چنانچه بارها و بارها می‌گوید او در بابل شاه شد. او در ماد شاه شد. در این‌جا می‌شود گفت داریوش یکی از نمونه ترین پادشاهانی است که روی به تاریخ نویسی آورده و حتی دشمنان خودش را با لقب‌های زشت و ناپسند نام نمی‌برد.

فقط تنها بعد از ستون پنجم می‌گوید آن خوزیان اهورامزدا را نمی‌ستودند. این نکته بدعتی است در کتیبه داریوش و پیش از این تکرار نشده بود.

در مجموع کتیبهٌ داریوش منبع بسیار مهم و با ارزشی است برای رویداهای سال‌های اول و اندکی از سال‌های دوم و سوم پادشاهی داریوش. منبع مهمی است از نظر واژگان ایرانی نام‌های شهرها، رودها، پهلوانان و شورشگرانی که در کشورهای مختلف بوده‌اند و این‌که چه جاهایی بوده اند و چه نام داشته‌اند. به‌خصوص نام‌ها برای ما بسیار اهمیت دارند. به عنوان مثال «سارماتیا» کجاست و چگونه جایی است. هم چنین «وِهْرِکانَه  مَکَه» یا «مُکران»  و غیره.

همچنین نگاره‌هایی که در بالای کتیبه تراشیده شده، اطلاعات دیداری به ما می‌دهد. مثلاٌ اینکه تاج داریوش به چه شکل بوده، پوشاکشان چگونه بوده است. پوشاک شورشگران چگونه است. پهلوانانی که پشت سر داریوش ایستاده‌اند و سرداران چه سلاح‌هایی در دست دارند. این‌ها نکاتی هستند که اهمیت زیادی دارند و می‌توانیم به آنها استناد کنیم.