[B11] پاسخی به هرودت از مرتضی ثاقب فر

آدرس این مقاله  در فراز  :        Afraz.blogsky.com/0000/00/00/post-11

منبع  :  یادداشت مترجم کتاب یونانی ها و بربرها  - در روزنامه شرق

توضیح : 9 قطعه

 

(B11-1)

سرانجام پس از حدود ۲۵۰۰ سال، یک ایرانى با دانشى جامع به معناى دقیق امروزیِ آن و همتى مردانه پیدا شد که نه تنها به نقد کتاب «تواریخ» هرودوت که مدت ۲۵ قرن یگانه منبع موثق و گرامى غربیان- و سپس نیز متأسفانه ایرانیان – در بررسى و شناخت روابط ایران و یونان در دوره هخامنشیان محسوب مى شد و مى شود، بلکه به سنجش و ارزیابى تقریباً همه نوشته هاى اروپائیان و آمریکائیان در این زمینه – آن هم به زبان و روش اروپائیان – بپردازد .

امیرمهدى بدیع که در سال ۱۳۱۲ در سن ۱۸ سالگى براى ادامه تحصیل به اروپا رفت و تا پایان عمر در آن جا ماندگار شد، دانشمند و فلسفه دان بزرگى بود که پس از تحصیل در رشته هاى ریاضى، فیزیک، ریاضیات عالى، مهندسى، فلسفه و ادبیات، با تالیف کتاب هایى به زبان فرانسه مانند «اندیشه روش در علوم» (سوئیس، ۱۹۵۳) در ۷ جلد و «توهّم گسترش پذیرى بى پایان حقیقت» (سوئیس، ۶۰ -۱۹۵۷) در ۲ جلد و نیز «هگل و مبادى اندیشه معاصر» (که دو کتاب اخیر با ترجمه زنده یاد «احمد آرام» به فارسى زبانان شناسانده شده اند.) پایه هاى پذیرش خود را به عنوان دانشمندى صاحب نظر در غرب استوار کرد و مورد ستایش قرار گرفت .

دموکراسى (مردمسالارى) ادعایى آتن به راستى چیزى جز «دمون کراسى» (دیوسالارى) نبوده زیرا آتنیان انگشت شمارِ مسلط بر تمام بقیه ساکنان شهر اصولاً بردگان را «مردم» و «آدم» نمى دانسته اند که براى آنان آزادى قائل باشند (چنان که ارسطو برده را «ابزار جاندار» مى دانست) و از حدود ۴۵۰ هزار نفر جمعیت آتن در عصر طلایى پریکلس، ۴۰۰ هزار نفر برده بوده اند و بقیه را نیز زنان و کودکان غیرشهروندان تشکیل مى داده اند که حق رأى نداشتند و فقط حدود ۵ هزار تن، یعنى اشراف و برده داران و ثروتمندان، از حق رأى برخوردار بودند.

(B11-2)

  او سپس با تالیف کتاب هاى «آئین و گفتار زرتشت» و ۵ جلد کتاب «یونانیان و بربرها» با چنان توطئه سکوتى روبه رو شد که چه بسا علت اصلى خانه نشینى او تا پایان عمر گردید. هنگامى که زنده یاد احمد آرام در ۴۰ سال پیش ترجمه دو جلد نخست این اثر بزرگ را در مجله کتاب هفته آغازکرد، از آن جا که فضاى تیره سیاسى آن روز ایران در اختیار روشنفکران مخالف رژیم بود، این مرد شریف و اثر او مورد اعتناى چندانى قرار نگرفت. بدیع آشنایى و چیرگى به زبان هاى باستانى یونانى و لاتینى و زبان هاى امروزى فرانسوى، انگلیسى، آلمانى و ایتالیایى، به گفته خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوت را کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلى و ترجمه اروپایى خوانده و مدت ۲۰ سال به راستى حتى یک روز را بدون اندیشه درباره آن چه هرودوت درباره ایرانیان نوشته، سپرى نکرده است (صص ۱۲۳ و ۲۹۹ کتاب دوم جلد چهارم).  او افزون بر هرودوت تمام نویسندگان باستانى یونان و روم که نوشته هایشان به نحوى با موضوع مورد نظر مربوط مى شده اند (مانند توسیدید، پلوتارک، دیودورس سیسیلى، کتزیاس(از طریق فوتیوس)، گزنفون، آیسفیلوس(اشیل)، افلاطون، پائوزانیاس، افوروس، استرابون، لوسیاس، لیکورگ، ایزوکارتس، آریستوفان، کرنلیوس نپوس، تئوپومپوس،یویتینوس،نیوکولاس دمشقى، کرنلیوس تامسوس و…) آثار نویسندگان عصرجدید آلمان، فرانسه، انگلیس ، ایتالیا و آمریکا (گاستون ماسپرو، بوسوئه، ولتر، پل کلوشه، موریس کروازه، رومان گیرشمن، و.ج. فورست، ژ.بلن، ژان دوشه، شارل پیکار، هرمان بنگستون، ادوارت مدیر، اندرو رابرت برن، ج. آ. ر. مانرو، ژان هاتسفلد، روبرکوئن، آ. اومستد، الیاس بیکرمن و..) را نیز بى رحمانه به نقد کشیده است.

(B11-3)

به هرحال آن چه از مجموع پژوهش هاى او مى توان دریافت آن است که گرچه «تواریخ» هرودوت در واقع افسانه دروغ و غرض ورزانه اى است که به منظور خدمت به تبلیغات آتن در عصر پریکلس براى خوشایند و روحیه بخشى به آتنى ها و کمک به ایشان در تسلط بر سایر دولت – شهرهاى یونانى نوشته شده (و من مى افزایم که هدف هاى شخصى هرودوت براى کسب جایزه نقدى به مقدار ده تالان طلا معادل با ۶۰ هزار فرانک طلا و نیز کسب مقام شهروندى آتن نیز در این امر دخیل بوده اند که البته هرودوت در اولى کامیاب و در دومى ناکام مى ماند)، ولى از شوربختى ایرانیان و به علت مقاصد گوناگون اروپائیان در هر دوره که با این هدف سازگار بوده (رومیان به علت رویارویى با سلسله هاى اشکانى و ساسانى، غرب مسیحى به علت رویارویى با اسلام و براى دامن زدن به جنگ هاى صلیبى و سپس اروپائیان دو سده گذشته به علت مقاصد استعمارى در شرق و به خصوص در خاورمیانه و ایران) در ۳۰۰ سال گذشته وقتى در سراسر قرن بیستم تمام کتاب هاى تاریخ غربیان – چه مدرسه اى و چه دانشگاهى – نه تنها دروغ هاى عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار دادند، بلکه در بسیارى جاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهاى دلخواهانه و ضدعلمى بر آب و روغن آن افزوده و پیوسته ایرانیان را خوار کرده و گناهکار و وحشى و پس مانده وانموده کرده اند و این در واقع اروپائیان بوده اند که براى واژه «بربر» که از نظر خود یونانیان معنایى جز «بیگانه و غیریونانى» نداشته است، بار معنایى «وحشى» را تراشیده اند.

(B11-4)

بدیع که براى بررسى خود طبعاً هیچ منبعى غیر از خود تواریخ در اختیار ندارد، از تناقض گویى ها و افسانه پردازى هاى آشکارا دروغ هرودوت براى رد نوشته هاى او بهره مى گیرد. به راستى شش کتاب اول «تواریخ» نمایشنامه اى ازپیش پرداخته شده، مقدمه اى هستند براى سه کتاب آخر که به نبردهاى پلاته و سالامیس و چند نبرد خیالى یا بى اهمیت اختصاص دارند که اوج دروغ پردازى ها و صحنه سازى هاى اوست و آن گاه نمایشنامه با ماجراى دروغین عشقى خشایارشا به عروس و برادرزاده خود به پایان مى رسد که اهانت بزرگى است به شاه ایران و همه ایرانیان و نشان مى دهد که جناب هرودوت از رویدادها و گفت وگوهاى درون اتاق خواب خشایارشا نیز خبر داشته، همان گونه که در جاهاى دیگر از آن چه در ذهن کوروش و داریوش و کمبوجیه و خشایارشامى گذشته نیز باخبر بوده است!

از مستندات امیرمهدى بدیع مى آموزیم که بزرگ ترین و بى غرض ترین تاریخ نویس عصر هرودوت یعنى توسیدید اصلاً او را به عنوان مورخ قبول ندارد، ارسطو او را افسانه پرداز مى نامد و پلو تارک کتابى به نام «درباره بدنهادى هرودوت» مى نویسد تا ثابت کند که هرودوت درباره تمام شهرهاى دیگر یونانى که مخالف آتن بوده اند ( از جمله ایالت بئوسى به مرکزیت تِبِس (تب) که زادگاه پلوتارک بوده) آشکارا و عمداً دروغ گفته است، گرچه جابه جا مى افزاید که به مسئله «بربرها» (یعنى ایرانیان) کارى ندارد و در مورد ایرانیان، خود همان یاوه هاى هرودوت را تکرار مى کند. مى آموزیم که دموکراسى (مردمسالارى) ادعایى آتن به راستى چیزى جز «دمون کراسى» (دیوسالارى) نبوده زیرا آتنیان انگشت شمارِ مسلط بر تمام بقیه ساکنان شهر اصولاً بردگان را «مردم» و «آدم» نمى دانسته اند که براى آنان آزادى قائل باشند (چنان که ارسطو برده را «ابزار جاندار» مى دانست) و از حدود ۴۵۰ هزار نفر جمعیت آتن در عصر طلایى پریکلس، ۴۰۰ هزار نفر برده بوده اند و بقیه را نیز زنان و کودکان غیرشهروندان تشکیل مى داده اند که حق رأى نداشتند و فقط حدود ۵ هزار تن، یعنى اشراف و برده داران و ثروتمندان، از حق رأى برخوردار بودند.

در ۳۰۰ سال گذشته وقتى در سراسر قرن بیستم تمام کتاب هاى تاریخ غربیان، چه مدرسه اى و چه دانشگاهى – نه تنها دروغ هاى عجیب و آشکار هرودوت را پذیرفته و مورد استناد قرار دادند، بلکه در بسیارىجاها از آن نیز فراتر رفته و با تفسیرهاى دلخواهانه و ضدعلمى بر آب و روغن آن افزوده و پیوسته ایرانیان را خوار کرده و گناهکار و وحشى و پس مانده وانمودهکرده اند و این در واقع اروپائیان بوده اند که براى واژه «بربر» که از نظر خود یونانیان معنایى جز «بیگانه و غیریونانى» نداشته است، بار معنایى «وحشى» راتراشیده اند.

(B11-5)

مى آموزیم که آتن آن روزى چنان غرق در فساد و توطئه «آزادان» علیه یکدیگر بود که همواره همه دولت – شهرهاى دیگر خواهان صلح با ایران و حتى پیوستن به شاهنشاهى ایران بودند و بزرگ ترین سرداران و فرمانروایان آتنى و اسپارتى (حتى همان کسانى که فرماندهى نبردهاى «سرنوشت ساز» سالامیس و پلاته را علیه ایران برعهده داشتند) یا به دربار ایران پناه مى آوردند (از جمله پیسیستراتوس فرمانرواى آتن و خاندان او، خاندان آلوئادهاى هوادار ایران در ایالت تسالى، و ماراتوس پادشاه اسپارت، تمیستوکلس فرمانروا و دریاسالار آتن در نبرد سالامیس) یا به جرم ایران دوستى اعدام مى شدند (پائوزانیاس فرمانده اسپارتى یونانیان در نبرد پلاته) و فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ آن به جرم حقیقت گویى اعدام مى شدند (سقراط) یا در حسرت نظام هاى پادشاهى ایران و اسپارت مى سوختند تا از شر دموکراسى خودخوانده آتن رهایى یابند (گزنفون و افلاطون بزرگترین شاگردان سقراط) و افلاطون چنان به ستوه مى آید و از «دموکراسى» پوشالى وفریبکار آتنى بیزار مى شود که رویاى یک جامعه آرمانى دیکتاتورى کمونیستى را در سر مى پروراند( صفحه ۳۶۳ کتاب دوم جلد چهارم). مى آموزیم آن خشایارشایى که غربیان غرض ورزانه به او نسبت «بى حالى» و «تن پرورى» مى دهند، در همان سه سال نخست پادشاهى خود و قبل از لشکرکشى به یونان (که هرودوت ۳ کتاب پایانى از ۹ کتاب خود را به آن اختصاص مى دهد) به آسانى شورش هاى پراهمیت مصر و بابل را سرکوب مى کند (که هرودوت فقط دو سطر به اولى اشاره مى کند و به دومى اصلاً اشاره نمى کند!) آن گاه با سپاهى حداکثر ۳۰۰ هزار نفرى (که هرودوت یکبار تعداد آن را 1007000  نفر (ص ۳۷۵ ترجمه فارسى)، یکبار ۳ میلیون (ص ۴۱۴ همان) و بالاخره یکبار همراه با خدمه و گماشتگان ۷ میلیون نفر ذکر مى کند! بدون هیچ گونه مقاومتى مسیر میان شوش تا ترموپیل (در نزدیکى آتن) را مى پیماید که براى پرهیز از اجحاف به مردم محلى، از پیش در محل هایى معین براى سپاه، انبارهاى آذوقه تدارک دیده شده. در مسیر او همه دولت -شهرهاى یونان داوطلبانه به سپاه او مى پیوندند، بر هلسپونت [داردانل] پل مى زند، از کوه آتوس کانال مى زند، مقاومت دلیرانه لئونیداس، فرمانده اسپارتى را در تنگه ترموپیل به آسانى و به یارى خیانت یک یونانى در هم مى شکند و ظرف سه ماه به آتن مى رسد و شهرى خالى را که ساکنانش گریخته بودند، تصرف مى کند.

(B11-6)

مى آموزیم که در سراسر حدود۲۳۰ سال فرمانروایى هخامنشیان حتى یک ایرانى به شاه و کشور خود خیانت نمى کند، ولى یونانیان نه تنها گله گله مزدور سپاه ایران مى شوند بلکه از شاه و سردار تا فرد عادى هر لحظه آماده خیانت به آرمان کشور خویش هستند. مى آموزیم همان یونانیانى که همواره از برابر سپاه ایران گریخته اند و اجازه داده اند ظرف دو سال ایرانیان دوبار آتن را تصرف کنند و مدت ۱۲ روز نیز در هنگام نبرد پلاته پیوسته از برابر سپاه مردونیه مى گریزند و از ایرانیان در هراس اند و تن به جنگ نمى دهند مگر آن که مجبور شوند، ناگهان ظرف یک نیم روز با مرگ مردونیه سپهسالار ایران و معجزه بت هاى خود چنان جانى مى گیرند که غیرممکن را ممکن سازند و طى چند ساعت ۲۹۷ هزار از ۳۰۰ هزار سپاه مردونیه را قتل عام مى کنند و خود کمتر از ۲۰۰ نفر کشته مى دهند و مورخان غربى نیز یا این یاوه ها را مى پذیرند یا با سکوت از کنار آن رد مى شوند.

بدیع آشنایى و چیرگى به زبان هاى باستانى یونانى ولاتینى و زبان هاى امروزى فرانسوى، انگلیسى، آلمانى و ایتالیایى، به گفته خود، دست کم ده بار تاریخ هرودوت را کلمه به کلمه و سطر به سطر به زبان اصلى و ترجمه اروپایى خوانده و مدت ۲۰ سال به راستى حتى یک روز را بدون اندیشه درباره آن چه هرودوت درباره ایرانیان نوشته، سپرى نکرده است.

(B11-7)

مى آموزیم که سپاه ایران طى دو سال ۴۸۰ و ۴۷۹ ق. م. دوبار به آسانى آتن را تصرف مى کند و پس از چهارنبرد عمده (دو نبرد زمینى و دو نبرد دریایى) در دوتا پیروز مى شود (ترموپیل در خشکى و آرته میزیون در دریا) و در دوتا شکست مى خورد (سالامیس در دریا و پلاته در خشکى) ضمن این که در دریا دو طوفان بزرگ بخش عظیم نیروى دریایى ایران را از بین برده و تعداد رزمناوهاى دو حریف را برابر کرده و حتى اندکى به یونانیان برترى بخشیده است.مى آموزیم که نبردها و پیروزى هاى پوتالى وموکاله جز ابداعات ذهنى هرودوت و مبلغان آتنى نبوده اند. مى آموزیم که این دو شکست براى ایران همچون نیش پشه اى بوده اند بر پوست پیل، زیرا در پایان ایران ،هیچ یک از متصرفات سابق خود را از دست نمى دهد و هدف گوشمالى آتن به انتقام آتش زدن سارد را تحقق مى بخشد و در عوض آتن مدت حدود ۷۰ سال (از ۴۷۷ تا ۴۰۴) به بهانه «اتحادیه دلوس» به غارت و زورگویى و باج خواهى از سایر دولت شهرهاى یونانى خارج از تصرف ایران مى پردازد که البته نیمى از این مدت (مدت ۲۷سال از ۴۳۱ تا ۴۰۴) به جنگ خونین با اسپارت (جنگ هاى پلوپونز) مى گذرد که در پایان به شکست و ویرانى آتن و فرسایش قواى همه یونانیان و آمادگى ایشان براى انقیاد به دست فیلیپ و اسکندر مقدونى مى انجامد. مى آموزیم که حتى اگر هرودوت افسانه پرداز الخیلوس (اشیل)نمایشنامه نویس و ایزوکراتس خطیب و پلوتارک و دیگران به هردلیل تا حدى حق داشتند به علت یونانى بودن علیه ایران دروغ ببافند و تبلیغ کنند، اگر باز اروپائیان سده هاى ۱۷ و ۱۸ که یا براى دموکراسى مبارزه مى کردند (ولتر) یا «براى استفاده شخصى ولیعهد» تاریخ مى نوشتند (بوسوئه) تاحدى حق داشتند از «دموکراسى خیالى» آتن الگویى آرمانى براى مصرف داخلى خودشان بتراشند و مانند ولتر مدعى شوند ، «اگر خشایارشا در سالامیس شکست نمى خورد، شاید اکنون همگى ما بربر بودیم» (ص ۳۶۵ کتاب دوم)، اما آن به اصطلاح مورخان سده هاى نوزدهم و بیستم میلادى حق ندارند غرض ورزانه همان یاوه ها و دروغ هاى هرودوت و حتى نمایشنامه حماسى اشیل را به عنوان علم و تاریخ واقعى به خورد خوانندگان خود بدهند.

(B11-8)

هنگامى که زنده یاد احمد آرام در ۴۰ سال پیش ترجمه دو جلد نخست این اثر بزرگ را در مجله کتاب هفته آغازکرد، از آن جا که فضاى تیره سیاسى آن روز ایران در اختیار روشنفکران مخالف رژیم بود، این مرد شریف و اثر او مورد اعتناى چندانى قرار نگرفت.

بدیع در دو صفحه پایانى جلد چهارم مى نویسد: «امروز نیز باز روح خشایارشا مى تواند هنوز دلواپس باشد، زیرا اضطرابى که از ۲۵ قرن پیش آغاز شده بود هنوز ادامه دارد. تا هنگامى که آتن و اسپارت برسر رهبرى یونان باهم کشمکش داشتند، آتنى ها به دستاوردهاى ادعایى خود مى بالیدند و از حماقت و بزدلى ادعایى که به دشمنان خویش، به ایرانیان و یونانیان، نسبتمى دادند استفاده مى کردند تا مدعى شوند که چون آزادى را نجات داده اند پس برترى حق آنان است و روزى هم که آتنى ها با تسلط بر دریا به بخش اعظم یونان دست انداختند و چیره شدند با وقاحت تمام همان حقوق ادعایى همان دستاوردهاى آزادى خواهانه پیشین را دستاویز قراردادند تا شهرهاى دیگر یونان را از هرگونه آزادى محروم کنند.

(B11-9)

روزى که اسپارتیان امپراتورى آنان را تصرف کردند باز آتنى ها به همان دستاوردهاى پیشین خود درباره خدمت به آزادى هلن متوسل شدند تا در مورد بیدادى که گویا بر آنان رفته بود زبان به شکوه بگشایند. روزى هم که اسکندر مقدونى براى فتح بابل و اکباتان و شوش نیاز به تحریک یونانیان داشت تا لقب «شاه بزرگ» بر خود بگذارد و اسپارت و آتن و بقیه یونان را نیز به زیر یوغ خود کشد، باز همان بوق تبلیغاتى آتن برعلیه ایرانیان را بر دهان گذاشت تا آنان را به دنبال خود بکشاند و هنگامى هم که یونان یکى از ایالات امپراتورى یونان شد و از یونانِ سالامیس و از عظمت آتن جزخاطره اى باقى نمانده بود و رومیان پس از تاراج آتن و کورینت ودلف و بقیه یونان و به غارت بردن همه ثروت هاى آن، یونانیان را «انگل» مى نامیدند، خود را وارث مشروع هلن ها اعلام کردند و بنابراین همچنان افسانه هاى تبلیغات کهنه آتنى جان گرفتند و گُل کردند و این جان گرفتن به این دلیل بود که فاتحان جدید به این افسانه هاى به عنوان دستاویزى براى چپاول آسیا نیاز داشتند، وقتى مغلوبان نیز در این افسانه ها تسلایى براى بدبختى هاى خود مى یافتند از آن پس با آن که بارها جاى غالبان و مغلوبان عوض شده است، اما همان بهانه قدیمى هنوز زنده است و مورد بهره بردارى قرار مى گیرد. راست آن است که این بهانه یک آرزوى آرمانى بود و بعضى آرزوها و آرمان ها جان سخت هستند.